خری آمد به سوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری خر مادر بگفتا : ای پسر جان تورا من دوست دارم بهتر از جان ز بین این همه خرهای خوشگل یكی را كن نشان چون نیست مشگل خرك از شادمانی جفتكی زد كمی عرعر نمودو پشتكی زد بگفت : مادر به قربان نگاهت به قربان دوچشمان سیاهت خر همسایه راعاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل او زن بگفت: مادر برو پالان به تن كن برو اكنون بزرگان را خبر كن به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه دوتا پالان خریدند پای عقدش یه افسار طلا با پول نقدش خریداری نمودند یك طویله همانطوری كه رسم است در قبیله خر دانا كلام خود گشایید وصال عقد ایشان را نمایید دوشیزه خر خانم آیا رضائی به عقد این خر خوشتیپ در آیی یكی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم به گل چیدن برفته برای بار سوم خر بپرسید كه خر خانم سرش یكباره جنبید خران عرعر كنان شادی نمودند به یونجه كام خود شیرین نمودند
نظرات شما عزیزان:
ghashang bod
bezang beharfim dar moredesh
<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(29).gif" width="18" height="18">

دمت گرم.
پاسخ:ممنون داداش

.gif)
پدر از همه جا بی خبرش
وقت آن است برای پسرت
این الاغ نره ی کره خرت
ماده ای خوشگل و زیبا گیری
تو که هر روز به صحرا میری
وقت آن است که زن دار شوم
ورنه از بی زنی بیمار شوم
پدرش گفت که ای کره خرم
ای عزیز دل بابا پسرم
تو که در چنته نداری اهی
نه طویله نه جلی نه کاهی
تو که جز خوردن مال پدرت
پدر نره خر در به درت
هیچ کار دگری نیست تو را
یک جو از عقل به سر نیست تو را
به چه جرات تو ز من زن طلبی
باورم نیست که اینقدر جلبی
باید اول تو بگیری کاری
بهر مردم ببری تو باری
بعد از آن یکی دو تا پالان بخری
بهر آن کره خوشگل ببری
یک طویله بکنی رهن و اجار
تا که راضی بشود از تو آن یار
بعد باید بخری رخت عروس
بهر آن ماده خر خوب و ملوس
جلی از جنس کتان اعلا
روی جل نقش و نگاری زیبا
بعد باید بکنی گل کاری
بهر ماشین عروس یک گاری
وقتی این ها بشود آماده
بعد از این زندگی ات آغازه
بشو این پند ز بابای خرت
پدر با ادب و با هنرت
تا که اسباب محیا نشود
موسم عقد تو بر پا نشود
پس از امروز برو بر سر کار
تا نهند آدمیان پشتت بار
برچسبها: